شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ باز باران با ترانه با گوهرهاي فراوان مي خورد بر بام خانه يادم آرد روز باران گردش يك روز ديرين خوب و شيرين توي جنگل هاي گيلان كودكي ده ساله بودم شاد و خرم نرمو نازك چست و چابك با دو پاي كودكانه مي دويدم همچو آهو مي پريدم ازلب جوي دور ميگشتم ز خانه
مي شنيدم از پرنده داستان هاي نهاني از لب باد وزنده رازهاي زندگاني بس گوارا بود باران وه چه زيبا بود باران مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني رازهاي جاوداني, پندهاي آسماني بشنو از من كودك من پيش چشم مرد فردا زندگاني خواه تيره خواه روشن هست زيبا, هست زيبا, هست زيبا
ياد بچگيام ميوفتم چه خوب بود همه چي اون روزا ....
كاشكي هيچوقت بزرگ نميشديم........
از پيري ميترسي يا بچگي را دوست داري؟
دنياي بدون غصه ي بچگي رودوست دارم اون موقع كه آدم بدا تو قصه ها بودن
ناله هاي غريبانه جدي گفتي؟؟؟اون حذف رو ميگم؟
به به، چه شعر زيبايي. يادآور دوران کودکي.
آره جدي گفتم.
..::*محبوبه*::..
رتبه 0
0 برگزیده
283 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
..::*محبوبه*::.. عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top